فلی‌بگ داستان زنی جوان و جسور در لندن است که تلاش می‌کند بعد از یک اتفاق دردناک، زندگی‌اش را دوباره روی غلتک بیندازد. او با طنزی سیاه و نگاهی صادقانه روایت داستان زندگی‌اش را برای ما تعریف می‌کند. در مسیر پر پیچ و خم زندگی، با خانواده عجیب و غریبش سر و کله می‌زند، در روابط عاطفی‌اش چالش‌های مختلفی را پشت سر می‌گذارد و سعی می‌کند مسیر خودش را پیدا کند. این سریال، داستانی سرگرم‌کننده و در عین حال عمیق و تاثیرگذار است که به مسائل مختلفی از جمله غم، عشق، روابط انسانی و هویت می‌پردازد.

یک باریستای گیاهخوار در مسابقات جهانی باریستا به مصاف برترین باریستاهای جهان می رود و ...

میهمانی کلر دلشکسته پس از جدایی در لندن توسط دوست قدیمی‌اش بن که از نیویورک تماس می‌گیرد، خراب می‌شود. او خانه و کلوب زیبای ساحلی پدر ناشناس خود را در جزیره نویس در دریای کارائیب به ارث برده است و ...

دو داستان مجزا در فاصله زمانی 1400 سال. یک کودک عراقی پس از از دست دادن مادرش در میان یک کشور جنگ زده، با کشف داستان تاریخی بانو فاطمه و رنج هایش، اهمیت و قدرت صبر را می آموزد و ...

زمانی که یک آدمکش حرفه ای به نام الکس، پیشنهاد یک سازمان جنایی خطرناک را برای انجام ماموریت قبول نمی کند، متوجه می شود که اکنون مورد هدف آنها قرار گرفته است و باید جان خود را نجات دهد و ...

فیلم داستان چهار خواهر که برای تعطیلات کریسمس مجددا در عمارت یورکشایر گرد هم می آیند. اما سوء تفاهم هایی که سالها پیش در میانشان وجود داشت، به یکباره دامن گیرشان می شود و ...

فیلم داستان "آنا" دختری که در کودکی توسط قاتل افسانه ای "مودی" نجات یافته و اکنون ماهرترین قاتل قراردادی جهان است. با این حال هنگامی که "مودی" به طرز وحشیانه ای کشته می شود، "آنا" قول می دهد که انتقام بگیرد و ...

پس از پایان اولین ماموریت مجهز در مریخ و یک تصادف وحشتناک، یک سیستم هوش مصنوعی قدرمتند به ویلسون کمک می کند تا او تحقیقات و اکتشافات خود را در سطح مریخ ادامه دهد. او می تواند اطلاعات مفیدی را کشف کند تا مریخ را به سیاره جدید انسانها نزدیکتر کند ولی...

هملت (کنت برانا)، پسر پادشاه دانمارک را به زادگاهش فرا می خوانند تا در مجلس ترحیم پدر و مراسم ازدواج مادرش (جولی کریستی) با عمویش (درک جاکوبی) شرکت کند. هملت که پی برده عموی منفورش پدرش را به قتل رسانده، ابتدا خود را به دیوانگی می زند...

یک زن جادوگر یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت می‌کند و به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع می‌کند و یک گل رز می‌دهد که تا بیست‌ویکمین سال تولدش شکوفه می‌دهد...

داستان در مورد پسری به نام هری پاتر است که پیش خاله و شوهر خاله‌اش زندگی می کند، زیرا پدر و مادرش سال ها قبل در یک تصادف کشته شده‌اند. هری پاتر که در این ۱۰ سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری می یابد که بزرگ‌ترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.