برخوردی به‌ظاهر اتفاقی بین دو زن در سفری با اتوبوس، که هر دو چمدانی سیاه و مشابه دارند، به یک بازی خطرناک گربه و موش تبدیل می‌شود، زمانی که یکی متوجه می‌شود چمدانش را با قاتلی عوض کرده است. در حالی که هر کدام سعی می‌کنند دیگری را فریب دهند، رازهای مرگباری فاش می‌شود و آن‌ها درمی‌یابند که شاید ملاقاتشان تصادفی نبوده و اشتراکات بیشتری نسبت به آنچه فکر می‌کردند دارند.

تروی و گابریلا به عنوان بزرگان دبیرستان که بزودی فارغ التحصیل خواهند شد، انتخاب سختی را در پیش روی خود می بینند؛ انتخاب کالج برای ادامه تحصیل. آنها باید تصمیم خود را بگیرند، اگرچه به آینده خود هم امیدوارند …

شارپای می تواند از فرصت های بسیاری که دارد استفاده کند و حتی بورس تحصیلی بسکتبال را به دست آورد. تروی نیز با افراد پولدار گپ و گفت زیادی پیدا کرده است. چاد هم نگران است که تروی دوستانش را فراموش کرده است. در ادامه یک نمایش در باشگاهی محلی حال برگزاری می شود و تروی، گابریلا، شارپی، رایان، چاد، و تیلور در آن شرکت می کنند …

در یک میهمانی، بطور اتفاقی استعداد دو نفر در زمینه خواندن کشف می شود .برگزاری مسابقه ای در دبیرستان باعث همکاری بین این دو نفر و اتفاقات بعدی می گردد...

یک زن بعد از این که متوجه می شود شوهرش با پرستار بچه شان رابطه دارد، تلاش می کند از خانواده ی خود محافظت کند. با کشته شدن همکاران شوهرش، متوجه می شود که اوضاع آن طور هم که او فکرش را می کرد نیست

دختری ۱۶ ساله که از دست پدر و مادر خود عصبی است انها را به گروگان میگرید تا…